نام مورخ ایرانی که دو مورخ یونانی: مالالاس و تئوفانس مطالب خود را از وی گرفته اند و در جای دیگر باین نام برنخورده ایم. رجوع به ایران در زمان ساسانیان چ 1 ص 383 شود
نام مورخ ایرانی که دو مورخ یونانی: مالالاس و تئوفانس مطالب خود را از وی گرفته اند و در جای دیگر باین نام برنخورده ایم. رجوع به ایران در زمان ساسانیان چ 1 ص 383 شود
دهی از دهستان پایین ولایت فریمان مشهد. در 105 هزارگزی خاوری فریمان. سکنۀ آن 86 تن، آب از قنات. محصول آن غلات و چغندر و شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان پایین ولایت فریمان مشهد. در 105 هزارگزی خاوری فریمان. سکنۀ آن 86 تن، آب از قنات. محصول آن غلات و چغندر و شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
شاخه های گل که بشکنند یا ببرند و با گیاهی یا بندی به هم بندند و به دست گیرند بوئیدن را. (از شرفنامه). گنبد گل. گلدسته. - دسته گل به آب دادن، کاری زشت مرتکب شدن، مرتکب خطائی شدن. لغزشی کسی را دست دادن. - مثل دستۀ گل، سخت پاکیزه. - مثل دستۀ گل سر بریدن، تند و سریع سر از تن جدا کردن، تعبیر فریبکارانۀ جلاد محکوم را. ، کنایه از آفتاب
شاخه های گل که بشکنند یا ببرند و با گیاهی یا بندی به هم بندند و به دست گیرند بوئیدن را. (از شرفنامه). گنبد گل. گلدسته. - دسته گل به آب دادن، کاری زشت مرتکب شدن، مرتکب خطائی شدن. لغزشی کسی را دست دادن. - مثل دستۀ گل، سخت پاکیزه. - مثل دستۀ گل سر بریدن، تند و سریع سر از تن جدا کردن، تعبیر فریبکارانۀ جلاد محکوم را. ، کنایه از آفتاب
با جگر مجروح. بسیار غمگین. بسیارملول. سخت غمناک. سخت دل ناشاد. دل ریش: چو شیر ژیان اندر آمد بسر بژوبین پولاد خسته جگر. فردوسی. که سالار ما باد پیروزگر همه دشمن شاه خسته جگر. فردوسی. بایوان همی بود خسته جگر ندید اندران سال روی پدر. فردوسی. نهانی ز سودابۀ چاره گر همی بود پیچان و خسته جگر. فردوسی. عزیزتر ز تو بر من در این جهان کس نیست عزیز بادی و خصم تو خوار و خسته جگر. فرخی. بدرگه ملک مشرق هرکه را دیدم نژند و خسته جگر دیدم و دل اندر وای. فرخی. همه در انده من سوخته دل همه در حسرت من خسته جگر. فرخی. عشق با من سفری گشت و بماند مونس من بحضر خسته جگر. فرخی. پیش زلفت چو کبک خسته جگر زیر چنگال باز می غلطم. خاقانی. خواجه زادۀ ما و ما خسته جگر حیف نبود کو رود جای دگر. مولوی. ندانم از من خسته جگر چه می خواهی دلم به غمزه ربودی دگر چه میخواهی. سعدی (بدایع)
با جگر مجروح. بسیار غمگین. بسیارملول. سخت غمناک. سخت دل ناشاد. دل ریش: چو شیر ژیان اندر آمد بسر بژوبین پولاد خسته جگر. فردوسی. که سالار ما باد پیروزگر همه دشمن شاه خسته جگر. فردوسی. بایوان همی بود خسته جگر ندید اندران سال روی پدر. فردوسی. نهانی ز سودابۀ چاره گر همی بود پیچان و خسته جگر. فردوسی. عزیزتر ز تو بر من در این جهان کس نیست عزیز بادی و خصم تو خوار و خسته جگر. فرخی. بدرگه ملک مشرق هرکه را دیدم نژند و خسته جگر دیدم و دل اندر وای. فرخی. همه در انده من سوخته دل همه در حسرت من خسته جگر. فرخی. عشق با من سفری گشت و بماند مونس من بحضر خسته جگر. فرخی. پیش زلفت چو کبک خسته جگر زیر چنگال باز می غلطم. خاقانی. خواجه زادۀ ما و ما خسته جگر حیف نبود کو رود جای دگر. مولوی. ندانم از من خسته جگر چه می خواهی دلم به غمزه ربودی دگر چه میخواهی. سعدی (بدایع)
نوعی از سرود وراگنی (؟) (غیاث). نقشی است از موسیقی. (آنندراج) : ازین ره حور بر صوتش نثار است که نقش چینیش بسته نگار است. طغرا (از آنندراج). از شور سماع، سامعه در حصار صماخ، سرگرم سماع ووجد، و حدی خوانی سرودسرایان دلکش، رقص افکن دلهای لیلی وشان بسته نگار وادی حجاز و نجد. (درۀ نادره چ شهیدی 1341 هجری شمسی ص 273). و رجوع به بسته شود
نوعی از سرود وراگنی (؟) (غیاث). نقشی است از موسیقی. (آنندراج) : ازین ره حور بر صوتش نثار است که نقش چینیش بسته نگار است. طغرا (از آنندراج). از شور سماع، سامعه در حصار صماخ، سرگرم سماع ووجد، و حدی خوانی سرودسرایان دلکش، رقص افکن دلهای لیلی وشان بسته نگار وادی حجاز و نجد. (درۀ نادره چ شهیدی 1341 هجری شمسی ص 273). و رجوع به بسته شود